سجادسجاد، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 26 روز سن داره

سجاد جونم

حج تمتع

1391/7/20 12:32
نویسنده : مامان مریم
289 بازدید
اشتراک گذاری

امشب ساعت 9.30من و باباسعيد جون با ماماني و بقيه اعضاي خانواده رفتيم فرودگاه مهرآباد براي بدرقه پدرجون و مادر جون.نميدوني اونجا چه خبر بود.همه گريه ميكردن.از همه بيشتر پدرجون با عمه جون گريه ميكردند.منم اونجا چشمم به يه سرسره بادي افتاد كه هرچي گريه كردم كسي منو نبرد اونجا بازي كنم.فقط براي اينكه بابام منو از سر خودش وا كنه يه بادكنك خريد كه منم اصلا اونو دوست نداشتم. بعدشم كه با داي كامران اينا و عموجون اينا رفتيم بستني خورديم.خيلي هم خوش گذشت تازه عمه جون هم اومد پيش ما. حالا منتظرم كه ايشالا پدرجون با مادرجون بيان با كلي سوغاتي.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

خاله زینب جون
6 آبان 91 17:13
امان از دست این باباها، منم قد تو بودم یه روز رفته بودیم بیرون، هی به بابام می گفتم شیرینی می خوام بابام بهم گفت: هندونه برات خریدم همون شیرینی دیگه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سجاد جونم می باشد